بسم رب العشق....

روضه که خوانده میشود ...دلم پر از غم میشود از غربتت ...از  تمام ظلمی که در حقت کردند ... از داغ علی اکبرت ....از غم غنچه زندگی ات؛علی اصغر.... از درد دل خواهرت ....

از لحظه ای که کمرت را شکستند...

عباست را پر پر کردند...

علمش را بر زمین زدند و امیدش را نا امید کردند...

دلم آتش میگیرد ای جان جانانم....

قلبم درد میگیرد ...

مهربان امامم ...

 بعد از روضه اما......

نمیدانید چه حسی دارم!!!!

قلبم پر از شور میشود....

افتخار میکنم که شیعه ی شما هستم...

افتخار میکنم که امامم شمایی ...

مسرور میشوم  لحظه ای که حضورت را در هیئتمان حس میکنم...

 نمیدانی آقا ....

وقتی بعد از رفتن مهمان هایت جارو به دست میگیرم و  قدمگاه زائرانت را  جارو میکشم ...

وقتی  در حیات مسجد علم عباس را میبینم که بر بلند ترین نقطه شهر خودنمایی میکند...

آن لحظه چه کسی عشق مرا میفهمد؟؟؟؟؟

چه کسی غرور مرا درک میکند؟؟؟

آن لحظه تصور میکنم در بین الحرمین در غایت آرزوهایم نشسته ام و گریه کنان سلامت میدهم 

پر میشوم  از احساسات متضاد ...

از عشق و از درد ...

عشق به تو 

و درد از درد دل خواهر تو....

آن لحاظات نمیدانی واقعا در هیئتم یا در بین الحرمینت اما میدانم فقط 

دلم میخواهد چشمانم را ببندم .

وبگویم

الاسلام علی الحسین

وعلی علی ابن الحسین 

وعلی الاولاد الحسین 

وعلی الاسحاب الحسین 

وعلی عباس الحسین.....


نظر()

 باز این...       کار برای...


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ